کتاب سنگر و قمقمه های خالی نوشته بهرام صادقی
بهرام صادقي (۱۳۶۳ -۱۳۱۵) يكي از برجسته ترين چهره هاي داستان نويسي يكصد ساله ايران است كه با مرور آثار اندك اش (مجموعه داستان كوتاه «سنگر و قمقمه هاي خالي» و داستان بلند «ملكوت») و دوباره و چندباره خواني ماترك ادبي به ظاهر اندك او، مي توان يك سر و گردن از بسياري مدعيان هياهوگر و «لانسه» شده عرصه قصه نويسي در دو دهه سي و چهل، برتر و بالاترش ديد. اين نويسنده كه شايد پر بي راه نباشد اگر او را داراي بارقه اي از نبوغ بدانيم، با نوشتن چند داستان كوتاه نو، بسيار زود درخشيد. او در سني كه علي القاعده خيلي از رهروان داستان نويسي حد طبيعي و تجربي خام و محدودي دارند، داستانهاي ماندگاري نوشت كه به لحاظ ساخت و مضمون يگانه و بي نظير هستند. بهرام صادقي با قدرتي شگفت در مشاهده و درك واقعيات، شخصيت ها و پديده ها، عمق آشفتگي ها و مضحكه هاي شوم روزگار را دريافت و با طنزي حقيقي و عميق، ابتذال و فريب را هدف نيش قلم قرار داد. صادقي عمده ترين مضمون هاي دوران را شناخت و بدون نياز به قالب هاي از پيش تعيين شده در حوزه هنر و عرصه انديشه سياسي و اجتماعي، با ادراكي دروني و هنرمندانه اهميت شكل، ساخت و معماري داستان كوتاه را دريافت و در مجموع موفق به نوشتن آثاري شد كه بر زمان و زمانه محدود فائق آمدند و راه به آينده جستند. اين نويسنده كه در كارگاهش هيچ جايي براي دروغ، سياسي كاري، مصلحت گرايي و شگردهاي خارج از حوزه ادبيات- اما در خدمت مثلاً ادبيات!- نگذاشته بود، متأسفانه بسيار زود از آنچه گمان مي رفت در كار و زندگي خاموشي گرفت. آنچه در پي مي آيد، نگاهي گذرا به بخشي از آثار اين نويسنده يگانه است. عمده ترين مشخصه داستانهاي بهرام صادقي، جست وجو در عميق ترين لايه هاي ذهني بازماندگان نسل سالهاي پس از دهه ۱۳۴۰است. اين جست وجو كه با طنزي آميخته به فاجعه ودر شكل هاي متنوع داستاني صورت مي گيرد، صادقي را شايان توجه ترين نويسنده نسل خويش مي سازد. صادقي با ارائه جنبه هاي طنزآميز دردناك زندگي، ضمن آن كه نشان مي دهد جهان ما چقدر كهنه و رنجبار است، آرزوي خود را به برقراري عدالت اجتماعي ابراز مي كند. بدين ترتيب، طنز او نفي زندگي نيست،افشاي تمامي عواملي است كه باعث حقارت و خواري زندگي مي شوند. آثار بهرام صادقي كه با تسلط فراوان بر فرم نوشته شده اند و به نحو حير ت انگيزي سالهاي پس از كودتا را نمايش مي دهند، پيش از هر چيز هنر (داستان) هستند، نه گزارش اجتماعي يا رواني. خودش گفته است: «در وهله اول بايد داستان نوشت، داستان خالص، بايد ساخت، به هر شكل و هر جور… فقط مهم اين است كه راست بگويي.» بهرام صادقي خيلي زود رئاليسم آسان گيرانه داستانهاي اجتماعي نگار را به نويسندگان كم استعدادتر وامي گذارد و در جست وجوي راههاي بياني تازه اي برمي آيد. اين جست وجوي خلاقه سبب مي شود كه داستانهايش از لحاظ تنوع و تازگي در شكل و شيوه داستان گويي از بهترين داستانهاي فارسي باشند. خيلي زود توصيف برون را وامي گذارد و به نمايش تناقض هاي دروني شخصيت هاي داستان مبدل مي شود؛ مثلاً در داستان «آقاي نويسنده تازه كار است» به صورت مصاحبه با نويسنده اي، امكانات نوشتن يك داستان اجتماعي به صورتي طنزآميز بررسي مي شود. دخالت نويسنده در داستان و خطاب مستقيم به خواننده، به منظور موعظه و پند و اندرز نيست، بلكه جزيي از طرح داستاني و اصولاً بخشي از سبك نومايه نويسنده به شمار مي آيد. صادقي كه مي داند «خشم» داستانهاي اجتماعي نگار اثري سريع اما محدود دارد، براي بيان اعتراض خود به وجهي كه تأثيري ديرپا داشته باشد، به «خنده» روي مي آورد؛ با نگاهي به نخستين داستانهاي بهرام صادقي درمي يابيم كه دو رشته در هم پيچيده طنز و تخيل فلسفي پابه پاي هم مي آيند و جهان داستاني او را شكل مي دهند. هرگاه بار تخيل فراطبيعي كمتر مي شود و طنز اجتماعي غلبه مي كند كار صادقي اوج مي گيرد و نمونه هايي چون داستان «سراسر حادثه» را پديد مي آورد. نمونه هايي كه نشان مي دهد روح نويسنده آنچنان نامأنوس نگريسته مي شود كه خواننده حيرت مي كند. يافتن چيزي تازه در آدم ها و حوادث عادي، خواننده را كه نگاه كردنش نيز بر مبناي عادت است، متوجه استثنايي بودن آنچه قاعده محسوب مي شود، مي كند. صادقي در مصاحبه اي مي گويد: «ما مي آييم آدم هايي را و روابطي و حالاتي را كه در واقع طبيعي است، ولي مبتذل است و ابتذالش از بس زياد و شايع است و به صورت قانوني در آمده و كسي دركش نمي كند، در موقعيت هايي قرار مي دهيم كه ابتذال و مسخره بودن كارشان برجسته شود.» به همين جهت آدم هاي داستانهايش گاه وضعيتي كاريكاتور مانند مي يابند. اما در حقيقت همان هايي هستند كه همه روزه با آنها روبه رو مي شويم . جنبه كميك در وجود آنهاست و نويسنده فقط اين جنبه را برون افكني كرده است. در داستان «سنگر و قمقمه هاي خالي» نويسنده فقط در ذهن كارمند مفلوكي به نام كمبوجيه قرار مي گيرد و گفت وگوي دروني او را با خودش بازآفريني مي كند. كمبوجيه در رختخواب فكر مي كند، مي خورد و قضاي حاجت مي كند. او آن قدر مبتذل است كه آرمانهايش نيز از حد افيون هايي چون منقل و مسكرات نمي گذرد؛ ابتذالي كه در سطح نيست، بلكه از نداشتن آمال و هدفي ناشي مي شود. كمبوجيه از نسل مردان است كه سنگر زندگي را ترك كردند و با قمقمه هاي خالي از اميد و اعتقاد درجست و جوي پناهي برآمدند.برای خرید کتاب سنگر و قمقمه های خالی با ما تماس بگیرید
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.