کتاب یادداشت هایی از زندگی خصوصی ناصر الدین شاه
کتاب یادداشت هایی از زندگی خصوصی ناصر الدین شاه نوشته دوستعلی خان معیر الممالک
کتاب «یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدینشاه» نوشته دوستعلی خان معیرالممالک در 159 صفحه با قیمت 5 هزار تومان از سوی نشر تاریخ ایران روانه بازار نشر شده است تا کنون چندین بار تجدید چاپ شده است. نویسنده در «اول دفتر بنام ایزد دانا» درباره «سبب تحریر کتاب» آورده است: «… ناصرالدینشاه به هیچیک از نوههای خود به اندازه من اظهار مهر نمیکرد. رفته رفته کار به جایی رسید که مورد رشگ اهل اندرون واقع شدم، ولی کس را جسارت دم زدن نبود و تا شاه در قید حیات بود، مشمول مراحم و عنایات شاهانه بودم. ناصرالدینشاه در سال یکهزار و دویست و شصت و چهار قمری در سن هیجده سالگی جلوس کرد. وقایع سلطنت او در تواریخ ضبط است و در اینجا لازم به شرح آن نیست، مگر اینکه به گوشهای از آن که بر همه معلوم نیست اشاره رود: اغلب عزل و قتل میرزاتقی خان امیرکبیر را که از وزرای کاردان و معروف بود و قریب سه سال صدرات داشت و بعد در کاشان از بین رفت را به ناصرالدینشاه نسبت میدهند، در صورتی که این کار در اثر یک رشته دسیسهکاریها به دست مزدورانی تبهکار صورت گرفت و به نام شاه که در آن وقت جوان و بدون قدرت و بیتجربه بود تمام شد. برای صدق این مدعا لازم است به شرح زیر پردازد: مسیو ریشار فرانسوی پدر ریشارخان مودبالممالک در اواسط دوران محمدشاهی به تهران آمد و تا پایان عمر در اینجا ماند و در مدرسه دارالفنون سمت استادی زبان فرانسه را داشت. وقایع سیاسی روزانه مملکت را با کمال دقت و بیطرفی مینوشت و من آن دفتر را چند بار خواندهام. مندرجات آن به خوبی روشن میسازد که قتل میرزاتقی خان بر اثر حوادث و تحریکاتی انجام یافته و اکنون آن مجموعه گرانبها در دست هرکس باشد، نیک میداند که منظور من دفاع بیجا و اظهار تعصب نیست. اگر از حق نگذریم دوران ناصری دوره آرامش و آسایش و خوشی بود که کشور ایران در قرون اخیر کمتر به خود دیده بود. … آنان که ندانسته به ناصرالدینشاه ایراد گرفته و میگویند، چرا چنین کرد و چنان نکرد چه میدانند محظورات او چه بود، و از روزگار چه دلی پر خون داشته و طی پنجاه سال چگونه کشورداری کرده است …» در بخشی از این کتاب می خوانیم: «یکی از خدمتکاران اندرون مرتکب خلافی شده و از آنجا که دانست مورد خشم و بازخواست خانم خود قرار خواهد گرفت شبانگاه فرار کرده در حضرت عبدالعظیم بست نشست. چون این خبر به گوش شاه رسید سخت به رقت آمد و به بانوی کنیز فراری گفت تا از تقصیر وی درگذرد. آنگاه برای آنکه اهل اندرون ملجأ و مأمنی نزدیکتر داشته باشند و هنگام ضرورت بدان پناه برند در نهان به یکی از گیس سپیدان حرم دستور داد تا آواز دهد خواب نما شده و به وی گفته اند در پای چنار کهن سال که کنار مظهر قنات “مهر گرد”در اندرون واقع است امامزاده ای به نام عباسعلی مدفون است. گیس سفید گفته شاه را به کار بست و این خبر در اندرون انتشار یافت. اهل حرم شادی ها کردند و از شاه خواستند تا نرده ای دور درخت کشیده شود. شاه به نصب نرده امر کرد و آنرا به رنگ سبز اندود کردند. از آن پس درخت مزبور به چنار عباسعلی معروف شد. زیارتنامه ای مخصوص به تنه آن آویختند و اطرافش شمع های نقره کوبیده هر شب شمع ها در آن افروختند. رفته رفته چنار مزبور اهمیتی به سزا یافت و بستی محکم شد. اهل اندرون نذور خود را از قبیل حلوا و غیره در پای آن می پختند و بر تنه اش دخیل ها می بستند بدین گونه برای نیازمندان حرمسرا نقطه توجهی و پناهگاهی نزدیک بوجود آمد…»برای خرید کتاب یادداشت هایی از زندگی خصوصی ناصر الدین شاه با ما تماس بگیرید
برای فرستادن دیدگاه، باید وارد شده باشید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
برای فرستادن دیدگاه، باید وارد شده باشید.
محصولات پیشنهادی
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.