کتاب خاطرات احتشام السلطنه
کتاب خاطرات احتشام السلطنه به کوشش سید مهدی موسوی
کتاب های احتشام السلطنه
احتشام السلطنه خاطراتش را در ۶۰ سالگي پس از ماموريت سفارت كبراي استانبول در برلن تنظيم كرده است بدون ان كه قصد چاپ آن را داشته باشد. كتاب حاضر مجموعه اي از خاطرات احتشام السلطنه در مراحل مختلف زندگي سياسي فرهنگي و اجتماعي همراه با شرحي درباره برخي رجال مشروطه است. نويسنده ضمن استفاده از خاطرات وي مقايسه اي تطبيقي با منابع و اسناد و مدارك ديگر صورت داده است. وي در فصل نخست به معرفي خانواده و زندگي خصوصي وي پرداخته است. فصل دوم تا ششم به ترتيب به مشاغل درباري و سياسي احتشام السلطنه در دوره ناصرالدين شاه مظفرالدين شاه محمدعلي شاه احمد شاه و رضا شاه اشاره دارد. محمود علامیر معروف به احتشامالسلطنه از خانواده قاجار دولو در سال ۱۲۷۹ ه.ق در تهران به دنیا آمد. پدرش محمدرحیمخان علاءالدوله در زمان ناصرالدینشاه حاکم آذربایجان بود و مادرش سلطانخانم نوه پسری فتحعلیشاه قاجار بود. پس از تشکیل اولین دوره مجلس ملی، وی دومین رئیس مجلس بود. پس از اتمام تحصیل در مدرسه دارالفنون، در سال ۱۲۹۷ ه.ق به استخدام دولت و به سمت یوزباشی کشیکخانه همایونی انتخاب شد. یک سال بعد به مأموریت تبریز نزد پدرش فرستاده شد پس از فوت پدرش در سال ۱۲۹۹ ه.ق به تهران مراجعت نمود و به سمت قوللرآقاسیباشی (معاون کشیکخانه) گماشته شد.[۲] در زمانی که به عنوان حاکم خمسه (زنجان) خدمت میکرد، امینالسلطان با پیشکش هفتصد سکه اشرفی به ناصرالدینشاه لقب احتشامالسلطنه را برای وی گرفت. در سالهای بعد به عنوان سفیر در آلمان خدمت نمود. همچنین معاونت وزارت خارجه را عهدهدار بود. سپس حکمران کردستان گردید. بازگشت وی به تهران همزمان با خیزش مردم در جنبش مشروطه بود که علاقه و شرکت وی در جلسات مخالفان دربار، باعث تبعید او به نقاط مرزی گردید. پس از استعفای صنیعالدوله، به ریاست مجلس انتخاب شد. وی در سن ۷۵سالگی در سال ۱۳۱۴ ه.خ درگذشت. حاصل سه بار ازدواج او پنج پسر و چهار دختر بود. …از تهران دستور و اطلاع رسيد كه بر حسب دعوت بعضي از دول(!) شاه قصد مسافرت فرنگ دارند و به برلن هم خواهند آمد و فلان تعداد از اجزاء، ملتزم ركاب ميباشند. براي من كه تا اندازهاي مسبوق به حالت اعليحضرت بودم و اجزاء دولت و درباريان او را كه رذلتر از اوباش بازار بودند خوب ميشناختم، وصول اين خبر بهجت اثر ماية مصيبت و عذاب و ناراحتي گرديد؛ زيرا من تازه به برلن و محل مأموريتم وارد شده بودم و هنوز طرز زندگي و ادارة اين مملكت (آلمان) را نميدانستم. در اولين برخوردها با مقامات سياسي و دولتي آلمان احساس كردم كه چون مانند دولتين روس و انگليس و حتي به قول خودشان به قدر فرانسه و بلژيك در ايران منافع ندارند، نسبت به مملكت ما بيتفاوت ميباشند… وظيفة من براي مهيا كردن دولت و كشور آلمان جهت پذيرايي از شاه ايران و ملتزمين ركاب او بسيار دشوار بود. دولت آلمان پس از اينكه اصل بازديد پادشاه ايران و پذيرايي از او را پذيرفت در قبول پذيرايي از قريب يك صد نفر همراهان كه مركب از صدراعظم و بعضي از وزراء و درباريان و رجال تا نوكر و پيشخدمت و قراول و يساول و دلقك و روضهخوان و معينالبكاء و امثالهم بود اشكالتراشي ميكرد و حق هم با وزارت خارجه آلمان بود… بالجمله اين مسائل به هر شكلي بود قرارش گذارده شد و دولت آلمان را راضي به پذيرايي رسمي از شاه و خيل همراهان و ملتزمين ركاب او كردم. «تازه بعد از موافقت دولت آلمان، مسئله «نشان» به ميان آمد و مراسلات و مذاكرات و تلگرافات پيدرپي. در اين زمينه مشكلات از تهران آغاز شد. از صدراعظم تا پسر سيد بحريني و قهوهچي باشي و غيره «نشان» ميخواستند و در اطراف نوع و اعتبار آن نيز هر يك توقعات و گفتگوهايي داشتند. اتابك امينالسلطان براي خودش نشان «عقاب سياه» را كه بزرگترين نشانهاي آلمان است ميخواست و دليل استحقاقش اين بود كه روسها به من نشان «سنت اندر» دادند و من به ملاحظة اينكه به شاه هم همين نشان را ميدادند قبول نكردم. آلمانها گفتند كه امپراطور آلمان ميفرمايند اشخاصي ميتوانند نشان عقاب سياه داشته باشند كه من خود شخصاً ايشان را بشناسم و وزارت خارجه پيشنهاد مخصوص و مقيد به شرح خدمات و سوابق دوستي با دولت و ملت آلمان برايشان داده باشد، و ديگر اينكه اگر روسها به صدراعظم ايران نشان «سنت اندر» ميدهند، در ازاي خدماتي است كه متقابلاً از او انتظار دارند؛ ما چيزي انتظار نداريم. دردسر نشان صدراعظم به هر صورت قابل حل بود، زيرا براي شخص صدراعظم ملازم پادشاه، گرفتن نشان از هر درجه و نوع امكانپذير بود. اما ساير همراهان بلامحل دستبردار نبودند و در سر مسئله نشان هر يك از ايشان مذاكرات داشتيم و تحصيل نشان براي آنان، مسئله حياتي براي من شده بود. هر يك از اعضاي پست خلوت، بر مزاج پادشاه همانقدر نفوذ داشت كه صدراعظم داشت. يكي از ادعاهاي بامزة مظفرالدين شاه اين بود كه ميفرمودند: قصة نشان اين همه طول و تفصيل ندارد. ما هم متقابلاً به اجزاء امپراطور و مأمورين دولت آلمان نشان خود را مرحمت ميكنيم. غافل از اين كه هر كس كه در چهل پنجاه سال اخير، از دربار معدلتمدار به فرنگستان آمده نشانهاي دولت عليه را با فرامين سفيد مهر دوجين دوجين فروخته يا به عوض انعام به اين و آن بخشيده و هر كس مايل به داشتن نشانهاي دولت شاهنشاهي بوده عاليترين انواع آن را به دست آورده است و ديگر اين نشانها و فرامين مبارك در فرنگستان پشيزي نميارزد.برای خرید کتاب خاطرات احتشام السلطنه با ما تماس بگیرید
برای فرستادن دیدگاه، باید وارد شده باشید.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.
برای فرستادن دیدگاه، باید وارد شده باشید.
محصولات پیشنهادی
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.